رکسانا صابری
پنجم مارس که از راه رسید، سومین سالگرد دستگیری مهوش ثابت را رقم زد؛ با او در زندان اوین ایران در یک سلّول بودم. سال 2008 بود که مقامات ایرانی مهوش ثابت و شش مدیر سابق جامعۀ بهائی ایران را، که بزرگترین اقلّیت دینی غیرمسلمان است، زندانی کردند. هفت مرد و زن متّهم شدند به جرایمی چون اهانت به مقدّسات اسلامی و جاسوسی برای اسرائیل؛ اتّهاماتی که تکذیب شد و هرگز به اثبات نرسید.
زمانی که در ایران مشغول نوشتن کتابی بودم و در مقام روزنامهنگاری فعالیت داشتم، بازداشتم کردند؛ صد روز پس از دستگیریام از بند رهایی یافتم، امّا مدیران جامعۀ بهائی همچنان در پشت میلهها هستند. بعد از محاکمهای آلوده به تخلّفات، به آنها گفتند که باید بیست سال را در زاویۀ زندان بگذرانند؛ اگرچه بعدها گفتند که این مدّت را به ده سال کاهش دادهاند امّا هرگز صدور این حکمها را کتباً به آنها ابلاغ نکردند. اینان اینک در زندان رجاییشهر، خارج از طهران، مجموعۀ مخوف و بدنامی، مملو از جمعیت بیش از حدّ گنجایش، با شرایطی غیربهداشتی و خشن، در میان زندانیانی به سر میبرند که به موادّ مخدّر اعتیاد دارند، دست به سرقت زدهاند یا به قتل نفوس اقدام کردهاند.
اگرچه نظام حاکم بر ایران هر گونه اِعمالِ تبعیضی علیه شهروندانش بنا به دلایل مبتنی بر عقیدۀ مذهبی را تکذیب میکند، امّا سازمان ملل متّحد و گروههای حقوق بشر غالباً سوء رفتار طهران با اقلّیتها، از جمله اعضاء اقلّیتهای دینی را مورد انتقاد قرار دادهاند.
اذیت و آزار بهائیان به طور اخصّ اعلام شده است. بعد از انقلاب اسلامی 1979 ایران، بسیاری از بهائیان اعدام شده و تعدادی ناپدید شدهاند. بعضی از آنها شاهد تخریب قبرستانهایشان بوده یا خانههایشان را طعمۀ حریق دیدهاند که چنان ویران شده که جز تلّ خاکی از آن باقی نمانده است.
فقط بهائیان نیستند که در ایران طعم سرکوب و ایذا را میچشند. اعضاء سایر گروههای اقلّیت دینی و نیز مسلمانانی که دیدگاههایشان را اعلام میکنند که نظام حاکم بر ایران آن را تهدید کننده میپندارد، در معرض این حرکتهای ایذایی هستند. آنگونه که کمیسیون آزادی بینالمللی دینی ایالات متّحده اعلام کرده، دهها ایرانی تحت عنوان "محاربه با خدا" به مرگ محکوم شدهاند. مسلمانانی که به دیانت دیگری اقبال کنند نیز، مانند کشیش مسیحی یوسف نظرخانی، که اینک در زندان به سر میبرد، ممکن است در معرض مجازات اعدام قرار گیرند.
قانون اساسی ایران سه دیانت را به رسمیت میشناسد: آئین مسیحی، آئین کلیمی و دیانت ایران باستان که دین زرتشتی است؛ پیروان این ادیان دارای کرسی نمایندگی در مجلس هستند و از بعضی آزادیها بهرهمندند. امّا حتّی برخی از آنها از افزایش تبعیض و سرکوبی گلایه کردهاند.
از زمانی که محمود احمدینژاد در سال 2005 بر مسند ریاست جمهوری تکّیه زده رفتار با بهائیان ایران به مراتب بدتر از سابق شده است. حدّاقل در دولت اصلاحطلب قبلی، بهائیان ایران قادر به برقراری شوراهای موقّت برای رسیدگی به نیازهای جامعۀ خود در سطوح محلّی و ملّی بودند. امّا، در دولت احمدینژاد، این شوراها منحلّ شدند.
چنان شنیدهام که زندان رجاییشهر، که امروز مهوش ثابت در آن زندانی است، به مراتب از زندان اوین وخیمتر و هولناکتر است. امّا، با شناختی که از او و مدیر دیگر جامعۀ بهائی، همسلولی دیگرم فریبا کمالآبادی، دارم، میتوانم مجسّم کنم که این دو بانو سعی دارند بیشترین استفاده را از وضعیت دشوار ببرند.
گزارش شده که به مرور زمان، این دو بانو احترام و محبّت حتّی سختدلترین زندانیان بند خود را جلب کردهاند. از شنیدن این خبر ابداً حیرت نمیکنم، زیرا سخاوت و محبّتی را که مهوش و فریبا به همبندان خود در زندان اوین ابراز میکردند خوب به خاطر دارم. آنها روحیۀ ما را تقویت میکردند، امیدمان را فزونی میبخشیدند و زمانی که دست به اعتصاب غذا زدم، از من مراقبت میکردند.
ماه گذشته، وقتی مقامات زندان رجاییشهر اعلام کردند که زندانیان باید هرگونه ارتباطی با مهوش و فریبا را قطع کنند، همبندان آنها امتناع کرده به مراوده با آنها ادامه دادند. شاید به این علّت بود که مسئولین زندان این دو بانوی بهائی را به بخش هولناکتری در زندان مزبور انتقال دادند.
سرکوبی دینی در ایران صرفاً یکی از نقاط ضعف و لکههای ننگ بر سابقۀ این کشور در زمینۀ حقوق بشر است؛ موضوعی که در ماه جاری در شورای حقوق بشر سازمان ملل متّحد در ژنو مورد بحث و بررسی قرار خواهد گرفت. هفتۀ آینده انتظار میرود که شورا در مورد ساز و کاری رأی بدهد که سبب میشود نمایندۀ ویژۀ سازمان ملل متّحد در مورد وضعیت حقوق بشر در ایران منصوب گردد. این فقط یک قدم لازم به سوی جلب توجّه بینالمللی به موارد نقض حقوق بشر در ایران است؛ توجّهی که تا به حال دریغ شده است.
خانم رکسانا صابری، روزنامهنگار امریکایی ایرانیتباری است که در سال 2009 در ایران به زندان افتاد. او مؤلّف "بین دو جهان: زندگی من و اسارتم در ایران" (هارپر کالینز، 2010) است.
0 نظر:
ارسال یک نظر